مفهوم پست مدرنيسم اغلب با ليت مدرنيسم اشتباه ميشود به اين خاطر كه هر دو از يك جامعه فرا صنعتي برخاستند البته ميان اين دو پس ارتباطي وجود دارد اما نه ارتباط ساده و مستقيمي كه ژان فرانسوا ليوتا فيلسوف ميگويد او كتاب پست مدرن گزارشي درباره دانش آن با ادغام اين دو واژه آغاز ميكند.
«هدف اين بررسي شناخت وضعيت دانش در جوامعي است كه بيشترين توسعه را پيدا كردهاند . تصميم دارم از لغت پست مدرن براي توصيف آن وضعيت استفاده كنيم ....هن پست مدرن را بي اعتقادي به فرار وايتها تعريف ميكنم. فرض ما به اين است كه وضعيت دانش با رسيدن جوامع به دورهاي كه فرا صنعتي ناميده ميشود ,يا ورئدفرهنگها به آنچه دوره پست مدرن نام دارد, تغيير ميكند))بررسي ليوتار بيشتر در رابطه با توانمندهاي دوره علمي ماست ,به ويژه كه از طريق راويتهاي بزرگ آزادي بشريت , پيشرفت, رهايي طبقه كارگر وقدرت افزايش يافته و توجيه
ميشود .
سردرگمي اصلي از اين جا بوجود ميايد . از آنجايي كه اين سنت ليت مدرن تفاوتي آشكار با مدرنيسم قهرمانه دهه بيست داشت , چند منتقه , با بي دقتي ,به آن پسوند (پست) دادند.
براي مثال, منتقدان مشهد , پل گله برگهوداگلاس ديددس, در نيويورك تايمز ونيويورك ,دربحث پيرامون كارهاي فرامدرن هاردي , هولزمن, فايفر, سزاپليوكوين راش,اين واژه را بكار گرفتند , كساني كه همگي فن آوري پيشرفته كارهاي لوكوربوزيه وميس ون دروهه را تشديد كرده بودند.
منتقد هندي , ادواردلويس – اسميت , همانند ديگران عمل كرد وحتي مركز ژورژ پمپيرو, اثر رنتسر پيانوو ريچارد را جز را پست مدرن دانست.
خلاصه پست مدرن به معناي هر چيزي شد كه مدرنيسم عالي متفاوت بود ومعمولا" به آسمان وزاشهاي اطلاق ميشد ,با اشكال مسخره رنگهايي بيپروا وفن آوري نمايان.
اين منتقدان و فيل پيروانشان, دقت نكردند كه اين معماران مخالف كثرت گرايي .قراردادها وچيزي در حدود سي معرفه شيوه پست مدرناند.
آنها براي گذار از مدرنيسم فقط يك اصطلاح رايج را برگزيدند و هر جنبشي پس از مدرنيسمي را به زير آن كشاندند.همين طبقه بندي آسان گيرانه در نظريه ونقد هندي نيز بكار رفت ودرنتيجه در نشستها درباره اين موضوع , هنرمندان گيج شده بودند كه آيا حامي پست مدرنانه يا مخالف آن؟
از كلمه پست مدرنيسم پيش از اين هم در زمينههاي ديگر نقد استفاده ميشده است.
دليلي براي بكار نبردن آن نيز ديده نميشود .
بله دليلي وجود ندارد كه از روشهاي نفي در تعريف بر اساس آنچه نيستند , تعريف كرده به نتيجه برسيد .تمامي چيز هاي موجود دريك اتاق اگر مرد نباشد الزاما" زن نيستند. طبقه بندي هاي ديگر اشيا هم تقريبا" نا محدود واين هنرمنداني كه او ذكر ميكند , پست مدرنيست نيستند ,كه به واقع ليت مدرنيستاند چرا؟ زيرا همانند نئو مدرنيستها يا فرا مدرنيستها , تفكيك وانتزاع مدرنيستها را به شذت اعمال ميكنند . كارايشان ,الزاما" با سي شاخص پست مدرنيسم يا چيزي بيش از اين تعداد كه ذكر كردهاند در تضاد است زيرا اينها همگي مربوط به مفهوم قرار دادهاي حافظه از تاريخ، استعاره، نمادها و احترام به فرهنگهاي معاصر. كار آنها به مدرنيسم ستيزهگر بسيار نزديك است فقط شديدآً و بزرگتر از آن و كوتاه سخن ليت مدرن است من معتقدم آنچه كه در معرض خطر است بيش از يك اختلاف نظر لفظي است تفاوتي كه در ارزشها و فلسفه رشه دارد اگر يك ليت مدرنيسم را پست مدرنيسم بناميم، محد اين است كه يك پروتستان را كاتوليك خوانيم فقط به اين دليل كه هر دو ديني مسيحي دارند يا اينكه از الاغي بد گوييم به خاطر اينكه گونهاي بد از اسب است اين دسته بنديهاي نادرست به كثر فهميهايي منجر ميشود كه شايد بسيار ثمر بخش و سازنده باشند.
اگر يك نمونه كار را بخواهيم در اين باب مثال بزنيم بانك هنگ كنگ شانگهي چين اثر نورمن فوستر مثال مناسبي ميباشد. روسها دون كيشو سعي ميكند اين كار را يكي از ساختمانهاي پپست مدرن بدانند زيرا ظاهراً آنها مطابق قاعده چيني فنگ شوي زاويه گرفتهاند حال آيا اين ساختمان ارزش و مفهومي دارد يا با ساختمانهاي پيرامونش و بناهاي بومي هنگ كنگ و چين در ارتباط است؟ تنها از ديدي بسيار غير مستقيم يك سازههاي تك است و در يك طرفش دستهاي ازبرجهاي زيبا و كمپهنا به چشم ميآيد آيا خودش را درگير مزاق فرهنگهاي ساكنان و مصرف كنندگانش كرده است ؟ تنها به طور ذهني ميتوان پوست و استخوانش را به مشابه قدرت عضلاني دانست طبق تعريف آسانگيرانه پست مدرنيسم، هيچ چيز، هم بايد از همين رده باشد از جهتي از مدرنيسم جدا بوده اما كاملاً به سنت نو پايبند است اين اولين ساختمان چند مليتي است كه اجزايش در بريتانيا، ژاپن، اتريش، ايتاليا و آمريكا ساخته شده باشند. با تمامي فناوريهاي جامعه فراصنعتي از جمله كامپيوتر و ارتباطات جهاني لحظهاي شكل گرفتهاند و لذا بايد طبق تعريف ژان فرانسو اليوتار و ديگران نمونه چشمگيري از مدرنيسم باشد اما اينگونه نيست و اگر اينطور فرض شود اشتباه خواهد بود بلكه بايستي آن را جديدترين پيروزي ليت مدرنيسم دانست و آن را بخاطر آنچه فوستر ميخواست باشد بستاييم، (فاستر از پست مدرنيسم متنفر است) يعني نيرومندترين بيان در سازههاي فرپايي، فنآوري سبك و فضاي باز بسيار بزرگ در روي ساختمان.
هزينه اين ساختمان كه گفته ميشودگرانترين ساختمان دنيا است، مستقيماً بيانگر اين اهداف است زيرا اين سازه پل مانند و استفاده از بهترين مصالح نازك كاري بودجهاش بيش از حد معمول صرف ميكند بنابراين مقصودم اين نيست كه بايد اين ساختمان را بخاطر كمبودهايش در پست مدرنيسم محكوم كنيم بلكه بايد بخاطر داشتن نكات مثبت ليت مدرنيسم از آن حمايت كنيم طبق معمول اينها استفادهايي خلاق و يكدستند از زبان فني معماري. اخلاق ليت مدرنيسم بر اساس اعتقاد نوآوري و كارايي است همانند دفاعيهي كلمنت، گرينبرگ از تفكر مدرنيسم اين كار را بايد در دنياي مجزا و درونگرا بررسي نمود كه در آن مفاهيم خود مرجعند.
نظرات شما عزیزان: